با من از این سوگواری گریه کن
دل ندارد طاقت هجران او
با دل من خود به یاری گریه کن
در فراق چهره مولای خویش
نایداز من هیچ کاری گریه کن
چون دهم شرح غم اش را با کسی
تا همیشه، سوگواری گریه کن
دل به عشق اش داده ام دلداده ام
بهر این دل، دلفکاری گریه کن
می رسد خرداد و داداز یادِ او
کی توانم بردباری گریه کن
سالیانی می رود بی روی او
برجهان و نابِکاری گریه کن
دست ما از دامنش کوتاه شد
زان ما شد بی قراری گریه کن
جان من از دل کی رود اندوه او
در عزایش غصّه داری گریه کن
از خمینی درس دینداری بگیر
برچنان صبر و صبوری گریه کن